جدول جو
جدول جو

معنی رجوع کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رجوع کردن(تَ کَ دَ)
بازآمدن و برگشتن. (ناظم الاطباء). به چیزی دیگر نگریستن و توجه کردن. به کسی مراجعه کردن، بمجاز، نزد وی رفتن: و با اینهمه به خرد رجوع کردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). وی چون حاکم است در کارها رجوع به وی کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). در مشکلات محمودی و مسعودی و مودودی رجوع با وی می کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286). می خواستیم وی و آلتونتاش را با خویشتن به بلخ بریم... و در مهمات ملکی با رای روشن وی رجوع کنیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 673). شنیدم آنچه بیان کردی لیکن به عقل خود رجوع کن. (کلیله و دمنه) ، دوباره زن مطلقۀ خود را خواستار شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رجوع کردن
دنبال کردن، باز همسری پیوند دوباره پس از رهایی باز آمدن باز گشتن، بازگشتن مرد به سوی زن مطلقه رجعت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغاز کردن، آغازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یَ / یِ زَ دَ)
به رکوع رفتن. پشت خم کردن. پشت خم دادن. حالت رکوع مرد نمازگزار گرفتن:
نرگس همی رکوع کند در میان باغ
زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجرع کردن
تصویر تجرع کردن
جرعه جرعه نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوم کردن
تصویر هجوم کردن
بنگرید به هجوم آوردن، هجوم آوردن: (این طایفه بدین اکتفا نکردند علی الغفله برسرخانه اوهجوم کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوی کردن
تصویر نجوی کردن
دندیدن زیرگوشی حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
انجمن کردن تشکیل م جمع دادن انجمن ساختن: و فصیحان عرب همواره به م جمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
برآمدن بر دمیدن بر آمدن آفتاب و دیگر ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغاز کردن ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
دندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمع کردن
تصویر تجمع کردن
انجمن کردن گرد هم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوب کردن
تصویر رسوب کردن
نهشتیدن ته نشین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوخ کردن
تصویر رسوخ کردن
رخنه کردن کار ساز شدن رخنه کردن نفوذ کردن اثر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعت کردن
تصویر رجعت کردن
مراجعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوق کردن
تصویر راوق کردن
صاف کردن، پالودن، تصفیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واگذاشتن فرستادن محول کردن رجوع کردن: پرونده امر را بشعبهء... ارجاع کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوع کردن
تصویر مرجوع کردن
پس فرستادن، بازگشت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوخ کردن
تصویر رسوخ کردن
رخنه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
آغازکردن، آغازیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
Whisper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
Dawn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
Initial, Begin, Embark, Start
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شجاع کردن
تصویر شجاع کردن
Embolden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارجاع کردن
تصویر ارجاع کردن
Remand
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
sussurrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ارجاع کردن
تصویر ارجاع کردن
отправлять обратно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
начинать , отправляться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شجاع کردن
تصویر شجاع کردن
ободрить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
рассветать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارجاع کردن
تصویر ارجاع کردن
überweisen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طلوع کردن
تصویر طلوع کردن
anbrechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شروع کردن
تصویر شروع کردن
beginnen, einschiffen, anfangen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شجاع کردن
تصویر شجاع کردن
ermutigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نجوا کردن
تصویر نجوا کردن
szeptać
دیکشنری فارسی به لهستانی